مرتضی پاک نیت

بلاگ تحقیقاتی و علمی و پژوهشی...

مرتضی پاک نیت

بلاگ تحقیقاتی و علمی و پژوهشی...

مرتضی پاک نیت

این بلاگ حاصل 10 سال تجربیات بنده هست، به همین دلیل تحقیقاتی و پژوهشی بوده، و برای دانشجویان و کاربران عزیز و گرامی جهت رشد و شکوفایی علم و علم اندوزی ایجاد گردیده است.

با مدیریت: مرتضی پاک نیت

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۶، ۱۴:۰۸ - زهرا محمودی
    احسنتم
نویسندگان

به نام خداوند بخشنده و مهربان

جوانی المثنی ندارد،و این دوران را به بطالت نگذرانیم.....

دوران نوجوانی و جوانی بهترین دوران زندگی می باشد،هیچ وقت این دوران را به بطالت نگذرانیم،دورانی پر از خاطرات و لحظه های شیرین و پر از افتخارات کوچک و بزرگ،امروز که به این مقطع و سن رسیدم با خود فکر می کنم،و کمی که به فکر فرو می روم دوران خود را به یاد می اورم که چه کارهای لذت بخش چه دوستان بسیار خوبی در کنار من بودند و دیگر ما از هم جدا شدیم،و هر کسی پی زندگی خود رفت و الان هیچ معلوم نیست این دوستان ما کجا هستند،در دروان ابتدایی دوستان خوبی داشتم ولی کمی شیطون و زرنگ و باهوش بودند،انصافا من هم ادم شیطون و باهوشی بودم از انجا که پدر معلم بود،و مادر خانه دار من هم حسابی از همان اول ابتدایی درس خوان و باهوش بودم یادم هست که به معلم ها خیلی اذیت می کردیم ولی انصافا ان ها هم به اقتضای سن ما چیزی نمی گفتند،و خیلی خوش برخورد و مهربان بودند معلم اول ابتدایی ما اقای خلعتی معلمی بسیار ناز و مهربان بود،که من با ان که 7سال سن داشتم ولی احترام زیادی به همکاران پدرم قائل بودم الان هم که مرا می بینند من سلام و به ان ها احترام می گذارم..همینطور که یک سال گذشت و من به دوم ابتدایی رفتم دوستان جدیدتری پیدا کردم که خیلی زرنگ و باهوش بودند ان ها هم انصافا درس خوان بودند،ولی بنده برای اینکه روی دست ان ها بزنم و باهوشی خود را ثابت کنم،دوم و سوم ابتدایی را جهشی خواندم ،و هیچ یک از دوستان باورشان نمی شد ولی به حول قوه الهی در تابستان توانستم این کار را با قوانینی که اموزش و پرورش داشت انجام دهم،البته مادر گرامی تمامی این کارها را که مربوط به اموزش و پرورش و همچنین کلاس ها بود انجام می داد،وای الان که نویسندگی می کنم،دوستانی مد نظرم می ایند که اصلا با خود می گویم هی روزگار دوران نوجوانی چه دوران ناب و طلایی است،بگذریم عمر می گذرد،ولی با این همه تفاسیر و با جهشی خواندن ما در کلاس چهارم نشستیم و درس ها کمی سخت تر شد،و معلمی داشتیم که وای چقدر معلم ناز و خوبی بود "اقای تارخی"من خیلی دوست داشتم چون واقعا معلم زیرکی بود و همه چیز را در داخل کلاس مد نظر داشت،حتی یادم هست وقتی بیست می گرفتیم بیست ها را طوره دیگری در برگه می داد،خلاصه در طول سال تحصیلی دوستی داشتم که بسیار خوش برخورد و مهربان بود"م ا"یعنی دوست نزدیک که در این دوره کمی اوضاع اشفته شد،و ما هم درسمان کمی افت کرد،دلیل ان هم این بود که زمانی که با دوستان از مدرسه به سمت خانه می رفتیم ...با کمی شوخی سر خیابان و یک تصادف وحستناک در ان بازه سنی که من داشتم کمی ترسیدم،این دوست عزیز ما که بعد از صحبت و شوخی خواست برگردد بلافاصله ماشین با ان با سرعت بالا برخورد کرد،و دست و پای ان شکست ما هم به خانه امدیم و داستان را گفتیم و بالافاصله حاج خانم به بیمارستان رفت ولی انصافا تقصیر کار بنده نبودم ...و دوست ما هم اتفاقی این مسئله برایش پیش امد و همچنان بعد از چند روز عیادت و هر روز برو و بیا و درس هایش را بنویسیم و تکالیفش را انجام دهیم .خوب شد و راهی مدرسه شد،ولی به دلایلی که این قسمت واقعا خنده دار است الان که می نویسم و با خود می گویم وای چه دورانی پر از حوادث و خاطرات بود،عموی این دوست ما مدیر مدرسه بود که به شدت با ما لج شد و گفت بنده دوست عزیزمان را به زیر ماشین هول دادم .و از انجایی که ما سن پایین داشتیم و کمی صحبت ها را در ان سن متوجه نمیشدیم گذراندیم تا سال تحصیلی جدید امد و وارد مقطع پنجم ابتدایی شدیم.وای باز هم معلم نازنین تر از ان 4 معلم اقای رسولی که واقعا روی من دیده دیگری داشت و مدام می گفت تو باید دکتر شوی چون پدرت سفارش کرده که به تو سخت بگیرم...تا حسابی بازیگوشی نکنی ولی باز هم از بد روزگار ما حاج اقا برامون یک موتور 125 که ان زمان واقعا گران قیمت و خطرناک بود گرفت و از همان ابتدا موتور سواری را به ما یاد داد،و یک باره اتفاقی بد که باعث شد خانواده در دردسر بیفتند افتاد که بنده با موتور تصادف وحشتناکی کردم،و واقعا الان می گویم چرا این کار را کرده ام و به شدت پشیمانم خلاصه خانواده ما را به بیمارستان رساندند چون وضعیت ما وخیم بود و حال و جونه درست و حسابی هم نداشتیم یک پسر 11 ساله لاغر و شیطون که کاملا بازیگوش روانه بیمارستان شدیم و ان جا دکتر گفت که خونریزی داخلی دارند و باید به بیمارستان دیگری پذیرش شوند یا انتقال داده شوند خلاصه بنده در این مدت 12 ساعت کاملا بیهوش شده بودم و اصلا در حال خود نبودم انگار گویی که ارتباط بنده با این دنیا کاملا قطع شده بود.ولی با عنایت و مید خداوند و همان مسجد رفتن هایمان یا اقامه و نماز گفتن هایمان گویی خدا ما را دوباره بخشید به خانواده همین طور حاج خانم بسیار ناراحت همینطور واقعا روزهای سختی سپری شد،و ما دوران ابتدایی را با این وضعیت و داستان و خاطره های تلخ و شیرین سپری کردیم،ولی انصافا دوستانی بودند که الان ارشد و دکتری می خوانند و دوستانی هم بودند که از همان اول بیخیال درس و تحصیل و علم شدند،ولی موفقیت از ان کسانی است که سخت تلاش و کوشش می کنند،جمله ای که هرگز فرامو ش نمی کنم علم بهتر است یا ثروت من می گویم علم همراه ثروت ز گهواره تا گور دانش بجوی انصافا جمله ای و شعری است که هیچ وقت فراموش نمی کنم.

روزهایتان را به بطالت نگذرانید،فرصت و زمان واقعا کم است پس برای هر دقیقه ای که می گذرد برنامه ریزی کنید.

ولی به هیمن شکل که دوران ابتدایی ما در یک چشم به هم زدن سپری شد، و به مدرسه جدید با معلم های جدید برخوردکردیم،و شروع دوران سه ساله راهنمایی اولین روزها را کمی سخت به یا می اورم، ولی ما در هر میز سه نفر بودیم و من هم از همان اول دوستان خوبی را انتخاب و همه را از همان اول مدرسه زیر نظر گرفتم تا دو دوست خوب در کنار میزم انتخاب کردم و با هم نشستیم یادم می اید که یک دوست کرمانشاهی من اقای زمانی بود که من همه چیز را به او یاد می دادم وای الان اصلا نمی دانم او کجاست و چکار می کند،یا دوست بغل دستی بنده که الان متاهل شده و تا مقطعی با ما امد و دیگر درس را ادامه نداد و هر سر یهم که میبینمش یا در مغازه ای مشغول کار و زندگی می باشد.دوستان مذهبی و خوبی در کلاس داشتم...ولی چند تا از بچه های تجدید شده هم بودند،که هم اذیت می کردند معلم ها را و اصلا درس نمی خواندند،و اخر سر هم ترک تحصیل کردند یکی از ان ها را که چند ماه پیش دیدم می گفت مدرک سیکل دارم و هیچ جا به من کار نمی دهند"و در خطاب به این همکلاسی دوران راهنمایی گفتم که درست را ادامه ندادی و ترک کردی و حالا اینطور باید غبطه و پشیمان بشوی "خلاصه بگذریم که معلم علوم تحربی مهربانی داشتیم که واقعا با من خیلی خوب بود و از همان جا من درسش را همیشه می خواندم.و یا معلم پرورشی ما وای چقدر معلم خوب و چه داستان هایی می گفت و یک معلم ورزش داشتیم که من واقعا به تجربه های او گوش می کردم.و هر سخنی می گفت در داخل کلاس با دقت گوش می دادم.تا اینکه سال 1 تمام شد و سال دوم هم همینطور سپری شد و ما همچنان با همان دوستان نازنین خود در سال سوم راهنمایی و با نمرات درخشان بر سر میزها نشتیم.و انصافا من همه درس هایم را با دقت می خواندم و فقط کمی ریاضی بنده ضعیف بود که ان هم مدیر مدرسه ما ان زمان رایگان کلاس می گذاشت و می گفت هر کسی 6 صبح بیاید می تواند در این کلاس ها حضور پیدا کند خدابیامرز اقای نقدی هم بود که ریاضی را واقعا به نحو احسنت به ما یاد می داد من خیلی راضی بودم و حسابی هر کلاس ی که می گذاشت بنده می رفتم و برای تقدی از او هدیه ای میبردم.البته شاگردهای زرنگ دیگری بودند که مثلا الان که یاد می اورم بالافاصله بعد از دیپلم به خدمت رفت و امد ودانشجو شد و تا کارشناسی پیش رفت و الان متاهل و در شرکتی مشغول کار می باشد،انصافا باید اعتراف کنم درسش خوب بود و باید تا اخر ادامه می داد،از این همه وقایع بگذریم دوران راهنمایی 3 سال طول کشید البته دیر رفتن ها سر صف شلوغ کردن ها ♥مدیر با شلنگ تنبیه می کرد کلا الان واقعا فکر می کنم چقدر خنده دار بوده است.حتی زمستان ها سر خوردن در حیاط مدرسه روی برف یا دنبال بازی یا شوخی با بچه ها چقدر زیباست این دوران فقط در ذهن می گنجد که چه لحظه هایی سپری شده و تمام این ها فقط در قالب نوشته بر روی کاغذ می اید.و هر انسانی این دوران را گذرانده و خوبی داشته و بدی هم داشته و پر پیج و خم بوده گاهی خنده های سر کلاس و شوخی ها پیش معلم یا سر کلاس درس،بیرون رفتن از کلاس،دل درد داشتن یا غیبت یا تکالیف گافی اوقات انجام ندادن ...ولی حاصل همه این پیشرفت ها و تلاش ها بی نصیب نمی ماند و هر کسی به همان اندازه که کاشته است برداشت می کند همه این کاشت ها را مدیون معلمانی هستیم که به ما درس اموخته اند. و من هم چنان دست بوس همه ان ها می باشم.

چرا که پدر خودم معلم است و می دانم چقدر سخت است یک کلاس را چرخاندن یا اداره کردن.

علم بهتر است.

همیشه و در همه حال مطالعه کنید یادداشت کنید کتاب های جدید و مرتبط با درس هایتان را خریداری و بخوانید،با نوشتن علم را اسیر خود کتید.سی دی های اموزشی را بخرید و علم خودتون را بالا ببرید.همیشه در حال تحقیق باشید .مطمئن باشید تمامی این کارها برای شما رفاه و اسایش را در پی دارد اگر به چیزی که می خواهید برسید باید سخت کوش باشید باید کار کنید باید وظیفه خودتان را به درستی انجام دهید.

موفق و پیروز باشید.

موفق و پیروز باشید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۸
مرتضی پاک نیت