مرتضی پاک نیت

بلاگ تحقیقاتی و علمی و پژوهشی...

مرتضی پاک نیت

بلاگ تحقیقاتی و علمی و پژوهشی...

مرتضی پاک نیت

این بلاگ حاصل 10 سال تجربیات بنده هست، به همین دلیل تحقیقاتی و پژوهشی بوده، و برای دانشجویان و کاربران عزیز و گرامی جهت رشد و شکوفایی علم و علم اندوزی ایجاد گردیده است.

با مدیریت: مرتضی پاک نیت

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۶، ۱۴:۰۸ - زهرا محمودی
    احسنتم
نویسندگان

۷۱ مطلب توسط «مرتضی پاک نیت » ثبت شده است

اخلاق محمدی (صلی الله علیه و آله)

"خداوند پیامبر خود را به مکارم اخلاق مبعوث فرمود، اینک شما خویشتن را بیازمایید، اگر اخلاق نیکوی ان حضرت را در خود یافتید، شکر الهی را به جا اورید."

فلسفه اخلاق انقدر بزرگ است که هر چقدر از ان صحبت کنیم باز هم کم گفته ایم، اخلاق به دو قسم است یا خوب است یا بد! که در محیط کار، دانشگاه، هر جا که فکرش را بکنید با ان مواجه می شوید. اخلاق یکی از اصلی ترین رکن ها در زندگی فردی هر یک از ما می باشد. بد بودن ان خیلی چیزها را نابود می کند همینطور خوب بودن ان خیلی چیزها را می توان بدست اورد. پس ناب ترین اخلاق چیست؟ الحق و انصافا اخلاق محمدی (ص).

چقدر قشنگ چقدر زیبا ...وقتی ادم هر بار این شعر را تکرار می کند از خود بی خود می شود!

اخلاق محمدی نور است.

اخلاق محمدی نعمت است.

اخلاق محمدی با برکت است.

اخلاق محمدی ارامش بخش است.

اخلاق محمدی بهترین دارو است.

اخلاق محمدی درمان روح است.

اخلاق محمدی انسان را به معراج می برد.

اخلاق محمدی انسان را بهشتی می کند.

اخلاق محمدی انسان را الهی می کند.

اخلاق محمدی انسان را معطر می کند.

اخلاق محمدی اعمال انسان را با ارزش می کند.

اخلاق محمدی فضای خانه را نورانی می کند.

اخلاق محمدی سرزمین دل ما را گل افشان می کند.

اخلاق محمدی سبب اجرای عدالت می شود.

اخلاق محمدی انسا نها را به هم نزدیک می کند.

اخلاق محمدی سبب اجرای عدالت می شود.

اخلاق محمدی فقرا را شاد می کند.

اخلاق محمدی شادی بخش دل یتیمان است.

اخلاق محمدی اخلاق قرانی است.

اخلاق محمدی انسان را می سازد.

اخلاق محمدی مجوز عور از سراط است.

اخلاق محمدی نشانه مسلمان بودن است.

اخلاق محمدی را چگونه بدست اوریم؟

اخلاق محمدی را چگونه حفظ کنیم؟

اخلاق محمدی را از اخلاق غیر محمدی چگونه تشخیص دهیم؟

اخلاق به اندازه ای ارزش دارد که خداوند پیامبر خویش را برای تکمیل و تتمیم ان مبعوث می کند.

اخلاق به اندازه ای فایده دارد که پیامبر اعظم "ص" برای احیای ان رنج ها و زجرهای زیادی کشیدند.

بله اگر اخلاق واقعا در جامعه ای نباشد، ان جامعه مرده و بی روح است. اخلاق اگر در انسانی نباشد، ان انسان دیگر لیاقت اینکه خلیفه الله فی الارض باشد، ندارد.

اخلاق خوب، دنیا، برزخ و قیامت انسان را اباد می کند.

بدانید این اخلاق چه ارزش هایی دارد، بدانید چه کلیدهایی دارد چه بهایی دارد یا باعث رشد چه چیزهایی که نمی شود.
سعی کنیم اخلاقمان در همه جا خوب باشد و عالی در هر زمان و مکانی ان روزها را خاطرم می اید که زودتر از موعد به دانشگاه می رفتم و با مستخدم دانشگاه یک سلام و علیک بسیار گرم و صمیمی داشتم انقدر که او وقت نمی کرد کل لامپ های دانشگاه را روشن کند ما روشن می کردیم والله چیزی از ما کم نشده و حتی به گفته بعضی ها می گفتند تو بسیار خود شیرین هستی و هزاران فکر و طرز تفکر اشتباه گفتم اشکالی ندارد و سکوت می کردم ...و مستخدم هم کسی نبود که نمره به ما بدهد یا ما کارمان گیر او باشد خداوند انسان های ریا کار و نقش بازی کن را دوست ندارد، پس سعی کنیم با اهالی محله مان کوچه و خیابانمان و حتی همسایگانمان با اخلاق خوش برخورد کنیم، حتی سوپر مارکت سر محله مان اصلا زمانی که شما می روید به مغازه چیزی خرید کنید انگار در ذهن او شما یک طرف هستید و کسانی که می ایند و خرید می کنند یک طرف یک تافته جدا بافته به قول خودمان! بله اخلاق خوب و نیکو همیشه به جا می ماند در همین دانشگاهمان که من کارم به صورت اداری انقدر گیر بود و یکی از کارمندهای انجا که اسمش را نام نمیبرم کلی ما را معطل کرد و ما اصلا دمی نزدیم و با روی خوش گفتیم اشکالی ندارد انسان باید صبور باشد تا این مدت که ان کارمند غذایش را هم میل کرد و زمانی که از مدیریت ما را زیر چشمی نگاه کرد نیمه کاره ناهارش را ترک کرد و به سمت ما امد باز هم ما با روی خوش..گفت بیا کار شما را انجام دهم خودش هم متعجب شد بعد خودش شرمنده شد پوزش خواست گفتم دلیل پوزش چیست اشکالی ندارد شما هم مشکلات دارید دانشجوها زیاد هستند امری طبیعی است و اما قشنگی این داستان اینجا است، با توکل به خدا ما هر سری زنگ می زنیم حتی صدای ما را هم می شناسد و هر زمان که می رویم کارمان را راه می اندازد. این ها فقط نمونه هایی بود که با ان ها برخورد کرده بودم و گفتم اینجا بنویسم که ببیند خلق و خوی تند و بد بی فایده است و همه را اسیب می زند و دور می کند! انسان هر چقدر هم ثروتمند باشد ولی اخلاق خوبی نداشته باشد بی فایده است. چه بسا انسان هایی را در دوره دبیرستان و دانشگاه می دیدم که انقدر تند خو و بد اخلاق بودند و زود از کوره در می رفتند و اصلا شاید باورتان نشود یک روی دیگر ان ها را به چشم می دیدم ولی هر بار که این اتفاق می افتاد ما سکوت می کردیم یا مثلا به فروشگاه هایی که در تهران می روید انقدر طرف مقابل با غرور و حالت منت گذاری با شما برای خرید یک لب تاپ صحبت می کند که واقعا جای تاسف دارد و انگار نه انگار ولی ما هم جوابش را با خوش اخلاقی دادیم و کمی نرم شد و خودش فهمید که چقدر رفتار نامناسبی داشته و مطمئن باشید هر گاه که افرادی رفتار نامناسبی دارند باور کنید لازم به گفتن نیست خودشان در طول ان روز مدام به ان فکر می کنند و با خود هی کلنجار می روند که چرا این گونه شد، ما یک استادی داشتیم دو دوره کارشناسی یک لحظه این دو همکلاسی ما که شلوغ کردند استاد ان ها را به بیرون انداخت ولی این دو همکلاسی ما انقدر بی شرمانه به استاد ناسزا و جر و بحث کردند چه حرفایی که نگفتند این دو دانشجو و واقعا خاطره بدی است و من هنوز هم که هنوز هست در خاطرم مانده ولی استاد در اخر ترم درسی که ان ها داشتند نه تنها کمک کرد بلکه نکته اش اینجا بود که جواب تندی را با نرمی داد و همان همکلاسی ما در محوطه می گفت عجب استادی است ما را کمک کرد و خودش هم شرمنده شد از این کاری که کرده بود. بله گاهی اوقات انسان خودش قدرت تعقل و تفکر دارد و متوجه می شود کارش اشتباه است. چندین بار هم در مطالب هایی که نویسندگی کردم نوشتم انسان ممکن الخطا است نه جایز الخطا .....حالا حسابش را بکنید دیگر.
اصلا می دانید باید این جملات را با طلا نوشت و بر در و دیوار اتاق نصب کرد.
*اخلاق یعنی بهشت
*اخلاق یعنی نور و برکت
*اخلاق یعنی کلید بهشت
*اخلاق صفتی است باطنی نه ظاهری

پس اخلاق صفتی نیست که بخواهیم هر لحظه ان را بدست بیاوریم بلکه باید از دوران کودکی ان را تمرین کنیم.

+اخلاق نیک را در خود احیا بکنیم.

+اخلاق نیک به انسان بها می دهد.

+اخلاق نیک جامعه را سالم نگه می دارد.

+اخلاق نیک برکت و روزی خانه را زیاد می کند.

+اخلاق نیک در محیط کار باعث رشد کار می شود.

اگر اخلاق نیک به خوبی در وجود ما رسوخ کند دیگر جایی برای رذایل باقی نمی ماند. برای اینکه در هر امری موفق باشیم باید تمرین کنیم اخلاق خوب هم باید تمرین کرد ان قدر که در شرایط بد هم لبخند داشته باشیم و صبور ....

و وای به ان روزی که اخلاق نیک در وجود ما نباشد یا سعی خود را نکنیم، ان وقت رذایل جایگزین می شوند و باعث نابودی انسان می گردد.

پس رذایل اخلاقی را بشناسیم و انجا که حسادت امد، انجا که کینه امد، انجا که بخل و تکبر و سوءظن و سخن چینی غیبت و دروغ راه خود را باز کرد، دیگر جای برای فضایل اخلاقی باقی نمی ماند.

و اما باب اول:

حسن خلق عظیم(چهره بشاش و لهجه خوش علامت حسن خلق است که موجب تالیف قلوب و دوستی دیگران می گردد.)

مزاح و شوخی پیامبر(ص) اینگونه امده است که ان حظرت مزاح می فرمود و شوخی می کرد، اما سخت و کلام باطل بر زبان نمی راند، و نقل کرده اند که "روزی پیامبر خدا دست کسی را گرفت و به او فرمود (چه کسی این بنده را می خرد؟! و منظور حضرتش ص از بنده، بنده خدا بود.)"

من ادب کرده خداوندم من ادب کرده خدا هستم و علی (ع) ادب شده من است.

خنده در برابر تندی "انس بن مالک" نق ل کرده است که"من 9 سال خادم ان حضرت بودم، یک بار به من نگفت که چرا چنین کردی، و هرگز کاری را بر من عیب نکرد. من هیچگاه بویی خوش تر از بوی ان حضرت نشنیدم، هر گاه با کسی می نشست زانویش از زانوی او پیشی نمی گرفت." حالا ما چه کار می کنیم بعضی هایمان از پدرمان در کوچه و خیابان جلوتر راه می رویم یا کلا پایمان را دراز می کنیم به همین راحتی یا بی شرمانه می خوابیم و انگار نه انگار ...

توصیه به خلقی خوش همانا شما نمی توانید مردم را به وسیله مال و ثروت خود، گرد خویش جمع کنید بنابراین مردم را با اخلاق خوش گرد خود جمع نمایید.

کمال و جمال مرد شیخ طوسی (از جابر بن عبدالله انصاری) روایت کرده است که"عباس، مرد بلند قامت و خوشرویی بود. روزی به خدمت پیامبر خدا (ص) امد، هنگامی که نگاه ان حضرت به او افتاد، تبسم کرد و فرمود (ای عمو! تو صاحب جمال هستی.) عباس عرض کرد -ای پیامبر خدا جمال چه چیز است؟" پیامبر خدا (ص) فرمودند "به راستی گفتار در حق" به به چه جمله زیبایی ...و اما عباس پرسید "کمال چه چیز است ؟ پیامبر خدا فرمودند "به پرهیزگاری از محرمات و نیکی خلق"

نهی از گناه با خلق خوش پیامبر خدا هنگامی که یکی از یارانش را در گناه یا اشتباه یا خطایی می دید، با اخلاق خوش و پسندیده ان ها را باز می داشت. 

خوات بن جبیر می گوید در یکی از سفرها در خدمت پیامبر خدا (ص) بودم. هنگام توقف قاله از خیمه ام بیرون امدم. چشمم به یک عده زن افتاد که در کنار هم افتاده بودند و صحبت می کردند. من نیز به کناری رفته و به صحبت های ان ها گوش می دادم که پیامبر خدا (ص) از نزدیکی ما عبور کرد. با دیدن پیامبر خدا (ص) ناراحت شدم و گفتم، (ای پیامبر خدا شترم سرکش شده،​ می خواهم افسار و ریسمانی تهیه کنم.)

حضرت در پاسخ من چیزی نفرمود. عبای خود را به من داد و خود به گوشه ای رفت. پس از اندک زمانی بازگشت و فرمود "ای اباعبدالله! شترت چه شد؟ " از ان منزل حرکت کرده و تا به مدینه رسیدیم ، پیامبر خدا (ص) هر گاه مرا می دید، سلام می کرد و بعد از سلام می فرمود "ای اباعبدالله! شتر سرکش چه شد؟ "

در مدینه مدتی به مسجد نمی رفتم تا به چنین صحنه ای رو به رو نشوم. مدتی گذشت تا یک روز به غیر وقت نماز به مسجد رفتم. مشغول نماز خواندن بودم که پیامبر خدا (ص) از یکی از حجره ها بیرون امد و مشغول نماز گردید. با خود گفتم نماز را طول می دهم تا پیامبر خدا (ص) به دنبال کار خود برود.

در این هنگام پیامبر خدا (ص) فرمودند: هر چه می خواهی نمازت را طولانی کن، زیرا من نمی روم تا نمازت را تمام کنی.

با خود اندیشیدم که چاره ای نیست جز انکه از پیامبر خدا (ص) معذرت خواهی کنم و دل او را از این معنی خالی گردانم، سلام نماز را دادم پیامبر خدا (ص) فرمودند سلام ابا عبدالله سرکشی شتر چه شد؟

عرض کردم سوگند به خداوندی که به حق تو را به پیامبری برانگیخته، از ان زمان که اسلام را به دین انتخاب کردم، شترم سرکشی نکرده است.

و پیامبر خدا(ص) 3 بار فرمودند"خداوند تو را رحمت کند."

بعد از این گفتگو بود که پیامبر خدا (ص) دیگر یادی از شتر سرکش نکرد.

جواب ندادن بدی با بدی هیچ وقت جواب بدی را با بدی ندهیم کار درست و خوبی نیست، این اخلاق محمدی نیست.

و اما مهمترین باب اهمیت صله رحم

اهمیت رعایت صله رحم

کسی که حق خویشاوندان و ارحام پدر و مادری خود را رعایت کند، خداوند هزار درجه به او عطا می فرماید، که بین هر دو درجه صد سال راه است که اسب تند رویی بدود .یک درجه از نقره، یک درجه از طلا، یک درجه از لؤلؤ و دیگر از زبرجد. یکی از مشک یکی از عنبر یکی از کافور.

ثمرات صله رحم

صله رحم بر طول عمر می افزاید و صدقه پنهانی، اتش خشم خداوند را فرو می نشاند، و به راستی که قطع رحم و سوگند دروغ، مردم را از سرزمین های سرسبز و خرمشان اواره ساخته و انجا را به صورت کویر خشکی در می اورد و خویشاوندی را مشکل می سازد، و ان مایه بریده شدن نسل و دودمان می گردد.

و اما در پایان تمامی باب های اخلاق محمدی (ص) اورده شده است.

1-باب اول :اخلاق فردی

2-باب دوم: بخشش و گذشت پیامبر خدا

3-باب سوم: زهد پیامبر خدا

4-باب چهارم: تواضع پیامبر خدا

5-باب پنجم: اهمیت صله رحم

6-باب ششم: عدالت ورزی پیامبر خدا

7- باب هفتم: راستگویی

8-باب هشتم: امانت داری و وفای به عهد

9-باب نهم: محبت و دلسوزی پیامبر نسبت به کودکان

10-باب دهم: توکل پیامبر خدا

11-باب یازدهم: دلسوزی پیامبر نسبت به حیوانات

12-باب دوازدهم: اخلاق در خانواده

13-باب سیزدهم:اخلاق اجتماعی

14-باب چهاردهم: اخلاق سیاسی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۰۵
مرتضی پاک نیت

"ارتباط" یکی از مهارت های مهم بوده و هست و خواهد بود، یک بحثی داریم در شبکه های کامپیوتری پیشرفته به نام "QOS" یا همان کیفیت سرویس که هر چقدر این کیفیت بالا باشد، کاربر هم راضی و نهایت لذت را می برد، و اما ارتباط هم کیفیت دارد مثلا کسانی هستند که کلا در انتقال مطالب به دیگران مشکل دارند. و به همین دلیل نمی تواند ارتباط موثر و با کیفیتی را داشته باشند، پس یکی از اصلی ترین گام ها برای اینکه به موفقیت دست پیدا کنیم،​توانایی برقراری ارتباط خوب و متقابل با اطرافیان در هر مکان و زمانی می باشد.خوشبختانهلبخند جای شکرش باقی است که مهارت ارتباط هم می توان مانند خیلی از مهارت هایی که در دنیا وجود دارد، اموزش و تمرین داده شود.

Related image

حالا یک داستان زیبا و جذاب که خالی از لطف نیست یا شاید هم تجربه ای شود برای کسانی که بعد از فارغ التحصیلی می خواهند کاری را شروع کنند و قدم به محیط کار برای اولین بار بگذارند.قشنگ و با دقت گوش کنید!داستان اقای جان را !لبخند

یک تکنیسین الکترونیک به اسم "جان" ارزش ارتباط خوب را در اولین روز کاری خود فرا گرفت. در همین حال در خلال اشنایی جان با محیط کار،​مدیر منابع انسانی شرکت درباره دست مزد،​ سود، ترک محل به علت بیماری، زمان تعطیلی، کد لباس و غیره ان ها برای کارمندان تازه کار توضیح می​داد. جان برای شروع کار شتاب داشت و نمی خواست درگیر یک سری توصیه های مقدماتی شود. از انجا که در این شرکت، تکنیسین های الکترونیک دائما با مشتریان سروکار دارند، مدیریت به منظور نمایش یک تصویر حرفه ای از محل کار، اصرار دارد کارکنان کد لباس کار داشته باشند و کلیه تکنیسین ها باید لباس کار به رنگ خاکی یا یک پیراهن، که آرم کارخانه روی یک جیب، و نام کارمند روی جیب دیگر ان حک شده است بپوشند.

*دقیقا بر عکس همین داستان برای ما اتفاق افتاد زمانی که رزومه پربار خود را برای یک موسسه امنیتی ارسال کردیم، ​و بعد از یک هفته و خورده ای با ما یک خانمی تماس گرفت و گفت از شما می خواهیم که برای مصاحبه به دفتر مرکزی بیایید. در محل مصاحبه حاظر شدیم،​ که انصافا یک خانم خوش برخورد در بدو ورود و هماهنگی با رئیس بنده را به دفتر ایشان هدایت کرد. بعد از اندک مدتی شروع به احوال پرسی و کردیم،​ اقای رئیس در حال مطالعه بود و ما هم همچنان همینطور ساکت ...چند دقیقه ای گذشت و ایشان همچنان سر به پایین،و سوالات ایشان انقدر ابتدایی و پیش پا افتاده بود که در ذهن خود گفتیم این چه شرکتی است واقعا اگر مصاحبه اش این باشد خدا بخیر کنید تضمین امنیت را... ""زمانی که صحبت می کردیم اصلا سر ایشون بالا نمی امد که ببینه کی هست که داره صحبت می کنه و پاسخ سوالات ایشون رو میده و این یک بی احترامی برای ما به حساب امد ولی با این تفاسیر به روی خودمان نیاوردیم ... در تایم اخر تازه ما چهره ایشان را زیارت کردیم، انصافا هر سوالی بود ما به صورت حرفه ای پاسخ دادیم و هیچ بهانه ای نبود مدارک هم که خدا را شکر تکمیل ولی در پایان گفتند ممنون از اینکه تشریف اوردید از هم صحبتی با شما خوشحال شدیم و از طریق منشی بنده با شما هماهنگ می شود اگر تمایل به انتخاب شما بود. اطلاع می دهیم، این نکته را عرض کنم خدمت شما هر جا که گفتند با شما تماس می گیریم یعنی شما را نمی خواهیم و اگر از شما خوششان بیاید مطمئنن همان جا رضایت از شما را اعلام می کنندخنده. خلاصه بگذریم، ولی می خواهم بگویم نحوه ارتباط یک رئیس با سر پایین، ان هم مدت طولانی نشان از ظعف و برخورد نامناسب و یا پرسش های بسیار ضعیف و خودشان هم جالب اینجاست بعضی توضیحات را متوجه نمی شدند نگاهی به کتاب های روی میزشان می انداختند و مطالعه می کردند که چندین کتاب شل نویسی فکر کنم و هک بود خاطرم باشد...که دیگر خودتان قضاوت کنید. اکثرا بعضی شرکت ها اصولا برای سرگرمی اگهی می دهند و مصاحبه می کنند تا به مدیریت اصلی بگویند که اگهی استخدامی دادیم و کسی نیامد، یا شرایط را نداشت و بعد از ان اقوام و غیره الباقی را می دانید دیگر،​ هر مصاحبه ای که رفتید سعی کنید شما هم از اولین رفتار تشخیص بدهید که کسی با شما مصاحبه می کند خودش تا چه حدی مهارت دارد،​ یا اطلاعات کافی! و شما در 4 ثانیه می توانید در رو به رو شدن شخصیت و نوع برخورد طرف را برانداز کنید که می شود گفت نوعی هماهنگی شناخت می باشد. و اما اقای جان/....

شرکتی که اقای جان در ان کار می کرد، با یک شرکت پوشاک قرارداد بسته بود،​که برای تکنیسین های الکترونیک تازه استخدام، لباس کار به یک شکل تهیه کند، و قرار شد به تکنیسین های تازه استخدام شده تعداد پنج دست لباس کار داده شود. و مغازه پوشاک نام تکنیسین ها را گلدوزی کند، در صورتی که اندازه پیراهن و شلوار مناسب نبود ان ها را اصلاح نماید. نکته اصلی اینجاست که شرکت اعتقاد دارد رعایت نظم و اراستگی ظاهر بسیار مهم است. می دانید این جا چه نکته ای دارد تصویرسازی کردن در ذهن مشتری یعنی اینکه یک تصویر مثبت در ذهن مشتری ایجاد شود این ها نکات اصلی تجارت شرکت ها و موسسات می باشند.لبخند "هر زمان که خواستید به مصاحبه بروید سعی کنید موهای کوتاه و شانه کرده و یا پوشش مناسب داشته باشید. و رزومه خودتان را یک بار مطالعه کنید و مبحث های اصلی ان را مرور کنید یا نه مهارت هایی را که کسب کردید حتما کتب ان را مطالعه کنید.

و اما اشتباه بزرگی که شاید و ممکن است هر یک از ما هم انجام دهیم، در ان که هیچ شکی نیست "انسان ممکن الخطا است" و نه جایز الخطا! جان همانطور که گفته شد، ​در جریان اشنایی با محیط کار و بیان توضیحات در مورد کد لباس کار، خسته و سر در گم شده بود، و توضیحات را به طور کامل نشنید. بعد از جلسه او به صورت پراکنده کلماتی در مورد پوشیدن لباس خاکی در ذهنش مانده بود و بر اساس ان روز بعد یک لباس خاکی بدون ارم شرکت و نام خود پوشید."عجب" اما همین که با سایر همکاران خود مقایسه کرد،​ متوجه شد که لباس او مناسب نیست و با سایر کارکنان همخوانی ندارد. همین موضوع باعث نارضایتی مسئول ان بخش شد. سایر همکاران او توانستند به تیم های کاری خود بپیوندند و اموزش کاری خود را شروع کنند، در حالی که جان نصف روز را جهت پاسخ گویی به پرسش های مسئول بخش و ضرورت تهیه لباس کار از دست داد. جان به این ترتیب در اغاز کار و استخدام دچار اشتباه بسیار بزرگ گردید. و اولین فشارهای روحی را فقط به یک دلیل نتوانست "خوب گوش نکردن" و برقرار نکردن ارتباط موثر تجربه کرد.(خوب گوش کردن را یاد بگیریم تا فیدبک خوبی را به نمایش بگذاریم.) حالا بعد از این داستان واقعا چگونه ارتباط داشته باشیم که هیچ کسی ناراحت نشود و همیشه دو طرف رضایت کامل داشته باشند، ببینید بعضی از افراد جامعه مثلا دانشگاه یا محیط کار برقراری ارتباط را با گفتن اشتباه می گیرند و زمانی که یک مشکلی پیش می اید اعلام می کنند، "من به او گفتم که چکار کند".

و یا نه گاهی افراد، دوستان و اشنایان و فامیل شنیدن را با گوش دادن یکی می دانند، و معمولا ان چه که شنیده می شود و ان چه که گوش داده می شود زمین تا اسمان تفاوت دارد. چرا؟ به خاطر اینکه دومی با درک مطلب همراه است و اولی صرفا شنیدن است. به همین سادگی.

حالا فرمول ارتباط چیست؟

ارتباط =اطلاعات + دریافت + درک کامل

یک مثال بزنیم یک پیام که توسط فردی به صورت ایمیل ارسال می شود و توسط فرد دیگری دریافت می شود اما تا زمانی که پیام فهمیده نشود، هیچ گونه ارتباطی صورت نگرفته است. و حالا این تعریف در هر زمان و مکانی که شما قرار دارید و در حال صحبت- نوشتن-و پیام های غیر کلامی هستید صدق می کند.

و اما تفاوت در معنا که در صحبت های روز و شب ما رخ می دهد و همانطور که یک بنده خدایی برای مشاوره گرفتن در حیطه کنکور ارشد از ما کمک خواست این تفاوت در معنا بسیار عمیق شد و خدا می دانست تا کجا پیش خواهد رفت ولی خوشبختانه به خیر گذشت..زمانی که شما در محیط کار یا بحث و گفتگو هستید به دلیل یک سری فرهنگ ها، و نژادها، و ملیت های متنوع، زمینه ها و سطوح اموزشی متفاوتی وجود دارد، یک مثال این که اکثرا دانشگاه های شهرستان ها اول بومی خوشان را می گیرند چرا و به چه دلیل به خاطر همین تفاوت در معنا! یعنی اینکه برداشت های متفاوتی توسط هر یک از افراد سرر کلاس صورت می گیرد و همین خود یک مشکل بسیار بزرگ است یا خیلی از موضوعات دیگر....و اینکه واقعیتی اجتناب ناپذیر است. استفاده از کلمات، حرکات اشاره ای یا تغییرات در چهره یک سری از افراد، یا نه بیان عقاید و احساسات برای افراد مختلف معانی خاص و متفاوتی دارد.

یک تکنیسین کامپیوتر که در اسیا پرورش یافته است حتی در شرایطی که با موضوع و ایده مطرح شده مخالف باشد باز هم رفتار تهاجمی و مقابله گری را نمی پذیرد. پس تفاوت در معنا می تواند نماد یا نشانه ای از یک نسل باشد. مثلا افرادی از دو نزاد و نسل مختلف، پس همه ما زمانی می توانیم موفق شویم که بدانیم کلمات، حرکات و تغییرات چهره، از دیدگاه ان چه معنا و مفهومی دارد.

حالا می رسیم به موانع مهم در برقراری ارتباط که /نداشتن اعتماد کافی/ خود ما در اکثر پروژه هایی که در چند سال اخیر انجام دادیم این بی اعتمادی را دیدیم و کمی ازرده شدیم و بعد از مدت ها فهمیدیم یک نفر بالاخره باید اعتماد کند حالا قوانین پروژه ای و انجام ان هم یک سری اصول خاص خود را دارد.

یک مثالی می زنیم از دو همکلاسی :که دو مهندس کامپیوترند و در یک شرکت کار می کنند. ولی این دو همکلاسی در زمان تحصیل اختلاف نظر داشتند و در زمینه های سیاسی با هم جدال و مبارزه می کردند و نسبت به هم احساس خوبی نداشتند. ان ها بعد از اتمام تحصیل در یک شرکت و در یک تیم مشغول به کار شدند اما مشاور شرکتشان اصرار داشت که کلیه اعضای تیم در جلسات بارش ذهنی (Brain Storming)، که به صورت هفتگی تشکیل می شد، شرکت کنند تا بتوانند عملکرد تیم را بهبود ببخشند. در این جلسات مهم نبود که چه عقایدی مطرح می شود و تا چه اندازه با ارزش است. اما در مورد این دو تکنیسین، وضعیت شدیدا فرق می کرد می دانید چرا؟ زیرا هر سوالی توسط یکی از انان مطرح می شد، دیگری با ان مخالفت می کرد و بحث برانگیز می شد. علتش را می دانید باز چرا؟ نبودن اعتماد کافی بین ان دو از زمان دوران تحصیل دبیرستان بود. در نتیجه ارتباط بین این دو تکنیسین همواره با فشار زیاد و تحمیل برقرار می شد و غالبا نتیجه عالی را به همراه نداشت لذا ایجاد اعتماد بین اعضای تیم بسیار ضروری و تاثیر گذار هست .(تیم فوتبال، تیم پروزه، تیم  برنامه نویسی ، تیم تحقیقات و تحلیل گر).

حالا می توانید کمی درک بهتری از موفقیت داشته باشید و بدانید اکثر افراد چرا موفق شده اند ایا خواندن کتاب موفقیت ما را به موفقیت می رساند؟! ایا تجربه ما را زیاد می کند؟/ البته اگر نظر شخصی بنده باشد می گویم خیر باید زیاد گشت و تجربه کرد و زیاد ارتباط برقرار کرد تا از تجربیات دیگران استفاده مطلوب را برد. فردی که سن بالایی دارد با تجربه نمی توان در نظر گرفت ولی فردی که زیاد گشته هست بسیار تجربه اش بیشتر است....یک مثال شما اگر کتاب های که مربوط به جنگ و دفاع و مقابله هست را بخوانید موفق ترید یا اینکه در ان موقعیت فرضی قرار بگیرید ؟ من می گویم هر دوی ان ها درس هم همینطور است ایا تئوری خواندن کافی است؟ خیر باید در کنار درس کار عملی هم باید باشد.

یک شخصی بود به نام اقای هکتور که در یکی از شرکت های مربوط به کارخانه ساخت قطعات الکترونیکی هواپیمای نظامی کار می کرد. هکتور به نظر شما چگونه به موفقیت رسید؟ از طریق یک سری شبکه بندی، سازمان دهی، خلاصه سازی و ساده سازی، اطلاعات مورد نیاز، به این صورت بود می امد در جلسات شرکت می کرد و کارهای خود را خلاصه ارائه می کرد تا که مورد تشویق و ارتقای شغلی قرار گرفت. یعنی اطلاعات بیش از حد بی فایده است و  سودی خواهد داشت. سعی کنیم از گزارش های طولانی و بلند مدت و عبارت های بسیار زیاد استفاده نکنیم که باعث طولانی شدن جلسات و سردرگمی در محیط کارمان شود.

Image result for listen

نکات کلیدی:

گوش دادن یک ابزار اصلی برای ارتباط است.

مهارت هایی که می تواند مهارت خوب گوش دادن را در همه ما افزایش دهد:

1-همه اشفتگی و پریشانی را از خودتان دور کنید.

2-به طور مستقیم به گوینده نگاه کنید.

3-روی گفته های استاد، معلم، مدیر-رئیس تمرکز کنید.

4-صبور و با حوصله باشید.(در هر مکان و زمان و ارتباط)

5-برای روشن شدن موضوع پرسش های خودتان را در زمان مناسب بپرسید.

6-بیانات گوینده را تکرار و تفسیر کنید.

7-علاقه و اشتیاق خود را نشان دهید.

موفق باشید.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۵۰
مرتضی پاک نیت
شهید یا جان باخته عجب نام زیبا و قشنگی شهادت نصیب هر کسی نمی شود، یه جمله هست یه جا خواندم نوشته بود"شهیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدان نوشته نامشان در دفتر عشق" چقدر قشنگ چقدر زیبا، امروز 2 اردی بهشت سال 1396 تصمیم گرفتیم یک مطلب ناب و عالی را اختصاص بدیم به شهیدان 8 سال دفاع مقدس. دیروز صبح که خداوند توفیقی داد و یک روز از روزهای زیبای خدا را نظاره گر شدیم با دوست مهربان و دوست داشتنی اقا سید عزیز که اعزام به خدمت مقدس سربازی بودند پیشنهادی دادم گفتم اقا سید بیا برای بار اخر که عازم خدمت هستی برویم سر مزار شهدا عرض کردند باشه بریم مشکلی نیست، "عجب سعادتی" "این رو هم بگویم سعادت می خواهد مزار شهدا رفتن... هر کسی نمی تواند برود، شاید از ادم هایی بودند که هزاران بار در شهر خودمان سوال کردیم و گفتند اصلا سعادت نداشته ایم که برویم مزار شهدا!!!!!!عجب!!! بله سعادت می خواهد حتی رفتن به مزار شهدای دفاع مقدس"خلاصه رفتیم و نشستیم کنار قبر شهدا همینطور که صحبت گرم و داغ شد روی قبرها را که تک تک می خواندیم و سن ها و محل شهادت و ولادت را می دیدیم ارام ارام یک بغز بسیار سنگین ما را در بر گرفت، اشک از چشمانمان جاری شد گفتیم واقعا این شهدا یک نوری بودند امدند و رفتند، انگار یک برهه از زمان یک سری انسان های نورانی به دنیا امدند و انصافا خاص بودند و هر چقدر الان می نویسم اشک از چشمان بنده جاری می شود بابا مگر می شود این همه شهدای سن پایین 13 ساله 12 ساله ما که فقط نظاره گر بودیم.از کجا بگویم برایتان، این را هم خدمتتان عرض کنم عموی اقای سید یکی از ان جوان ترین هاست که یک بسیجی فعال و در سن 19 سالگی برای دفاع از این مرز و بوم و جان و ناموس و مال رفت و شهید شد...حالا بیایم کمی تامل کنیم به ناکجاهای شهر و استان های مختلف"سری بزنیم به کوچه ها و پس کوچه های شهرها و خیابان های تهران و بالاشهرها و پایین شهرها و همینطور متروها یا نه فرودگاه ها که چه اوضاع بد و نا بسمانی است البته از لحاظ حجاب می گویم یا وضعیت سر و صورت خیلی از انسان ها البته باید بروید و ببینید من هر چقدر بگویم کم گفتم بابا چقدر ارایش چقدر لباس نامناسب اصلا همه چیز به کنار این همه شهید شدند که چی؟ این 8 سال جنگ برای چه بود؟ برای چه کسی بود؟ این سوال ها را در تنهایی از ذهن خودمان بپرسیم بعدا ببینیم ایا انصاف هست! ولله نیست... دیشب با حاج خانم و حاج اقا پای یک فیلم دفاع مقدس زیبا نشستیم در شبکه افق، که چقدر فیلم قشنگ و پرمحتوا و  در مورد یک پاسدار جوان و باهوش بود، ولی در اواسط  این فیلم که یک سزی از شهدا را که شهید کردند سر ان ها را (......تک تک) یا اینکه دست جمعی با اینکه شهید شده بودند♥ ولی هزاران بار شلیک می کردند♥....حالا خودتان با این وضعیت چه نتیجه ای می گیرید... اگر به من باشد می گویم  که به خدا از این بدترها هم بوده ولی صدا و سیما به نمایش نمی گذارد وگرنه کل خانواده ها سر به بیابان می گذارند و یک چشم اشک یک چشم خون می شود. بابا انقدر بی انصافی بس است تا کی بی مروتی تا کی ...یه ذره به خودمان بیاییم چه جوان های دسته گلی که نرفتند چه شب هایی که نگذشت که ما حتی یک درصد از عمق فاجعه را نمی توانیم درک کنیم ...عرض می کنم "یک درصد"چقدر مادر های شهدا هستند که هنوز هم هنوز پیکرپاک پسرشان را ندیده اند یا مفقود الاثر شده یا گم نام. این عکسی که مشاهده می کنید، :عموی: اقا سید هست چقدر جوان و نورانی واقعا ادم هنگامی که عکس را نگاه می کند دلش سیر نمی شود هی می خواهد نگاه کند و از نگاه کردن دست بر ندارد...همه عکس های شهدا این گونه اند. شهیدان زنده اند.

سرگذشت شهیدانی چون شهید باکری و شهید همت و شهید زین الدین که واقعا ادم زمای که می خواند مو به تنش سیخ می شود انقدر که شجاع و با غیرت بودند...انقدر به واجبات و مستحبات اهمیت زیادی قائل بودند و من زمانی که وصیت نامه ان ها را می خواندم تاسف می خوردم ..برای یک سری از ادم ها واقعا چه کار کرده ایم در قبال خون این شهدا...

البته بنده قسمتی از وصیت نامه را که می خواستم کامل و دقیق بوده باشد از وب سایت شهید اوینی در این جا قرار دادم + عکسی زیبا و قشنگ از پاسدار شهید مهدی زین الدین....
باید هزاران بار این وصیت نامه را خواند و گریست :

شهید مهدی زین الدین,شهید زین الدین,فرمانده لشکر علی بن ابی طالب,فرمانده,جبهه,جنگ,تصویر سازی,نقاشی چهره,منتظر,عباس گودرزی,قم,شهادت,

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از ان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دارم و تنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیر است.
2- مادیات
الف:بدهکاری ها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1 گرفته ام که ماهانه بیشتر از هزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنج هزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنج هزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مسترد ننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق و یکصد هزار تومان وام مندرج در بند 2. بدهکاری ها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است. باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم را به همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

شهید


جمله بالای قبر را باید با طلا نوشت انصافا عجب جمله ای "شهید نظر می کند"

شهید نظر می کند

نه اقا جان اگر به ما باشد ما درست و حسابی عمل نکردیم ...چقدر ادم هستند که خیلی درست ولی یک سری ها با عقاید غلط و حرف های نادرست سعی می کنند کار خود را توجیه کنند..که چه شود! ایا بی دینی نشانه با کلاسی بودن هست؟ خیر ....نیست! یک سری به اینستاگرام بزنید ببینید چقدر فضا افتضاح هست اصلا ما به کجا می رویم چقدر از این دختر و پسرها در اینستاگرام یا فضاهای مجازی بزنید نگویم برایتان! اگر هم هستیم درست استفاده کنیم "نه مثل تاکسی های "ت" که پشت ماشین می زنند بین خطوط برانیم ولی خودشان اصلا عمل نمی کنند" شعار دادن بی فایده است ... چگونه جبران کنیم؟ چگونه خدا راضی باشد؟ چگونه همه راضی باشند؟ همین درس خواندن همین متوسط بودن در کارها که در قران هم امده بهترین کارها وسط ان است نه بیش از حد و نه انقدر هم کم... هر زمان که ما با خانواده می امدیم از هر شهری با مسافت طولانی در عید ادم هایی بودند در ماشین که ادم شرمش می امد انقدر بی حجاب و بدون پوشش در ماشین...امان ...خودتان می دانید دیگر، واقعا که تاسف زیادی دارد...و....


و اینک خاطراتی از پاسدار اسلام شهید "رضا پاک نیت"،​ ان گونه که تحقیقات کردم از مادربزرگ و پدر گرامی و مادرم و اقوام و بستگان هر کدام تعاریف خاص داشتند.


زمانی که با پدر به دیدار یکی از دوستان رفته بودیم، تعریف می کرد به بنده می گفت اقا مرتضی عموی شما زمانی که می خواست برود برای اولین بار جبهه "این نکته را هم بگویم پدر بزرگ بنده کشتی گیر و کشاورز بود و زمین های زیادی داشت و دارد و الان هم فوت کرده استیعنی دو سالی می شود. و اینکه هر زمان بنده او را می دیدم می گفت فقط درس بخوان و سعی کن انسان موفقی بشوی ولی کمتر صحبتت می کرد و اکثرا با نگاه یک جمله یا کاری را می فهماند ادمی بسیار قاطع و همچنین مهربان و سخت کوش، سعی و تلاشی که چندین سال بر روی زمین ها داشته است البته این طور که بنده از خیلی از قدیمی ها پرسیدم وزنه برداری هم انجام می داده خلاصه خواستم بگویم که عموی بنده زمانی که زمین کشاورزی را می کاشت بنده خدا تعریف می کرد می گفت هنگام کاشت بذر بدو بدو می رفت از این سر زمین به ان سر زمین و بذرها را می کاشت "زمانی که من گفتم اقا رضا شما چرا انقدر تند تند این کار را انجام می دهید؟ در پاسخ به سوال بنده گفت ؟! ""شما نمی دونی اونور چه خبر هست من باید زودتر کاری را که حاجی گفته انجام بدم و بروم و اگر شما بدونی که چه فاجعه هایی در جنگ رخ داده شما هم مثل من این گونه کارها را انجام خواهی داد." خلاصه پدر می گفت اولین بار رفت و امد و هیچ چیزی تعریف نمی کرد....می گفت برادر کافیه یک بار بیایی و نظاره گر باشی! ولی این بار که امد پدر تعریف می کرد عمو رفت قم و دوره دید دوره تکاوری و فرماندهی و یه همین ترتیب چند ماه دیگه امد و پاسدار شد و فرمانده سپاه و به همین ترتیب در همان محل شروع به اموزش دادن به بسیجی ها و اعضای فعال سپاه زیرا ان موقع واقعا دوره رفتن سخت بود.... ان هم در جایی مانند قم! ولی همان طور که هم رزم عموی بنده تعریف می کردند اقا عابدینی گفتند اقا رضا و اقای شهید زین الدین با هم بودند و من هم تحقیقاتی که کردم از چندین لشگر و پادگان گفتند بله درسته "لشگر 17 علی ابن ابی طالب" البته اینکه چرا این نام انتخاب شده در وب سایت های زیادی نوشته شده ولی بنده پرسیدم گفتند دلایل خاصی داشته که البته به یاد حضرت فاطمه و اگر جمعی از این دو عدد صورت بگیرد می شود امام رضا که صد البته اتفاقی نیست، فکر کنم البته...اما همانطور که مادربزرگ تعریف می کند اکثرا عمو چندین بار برای جنگ های تن به تن رفته بود، یعنی با سلاح سرد که تعدادی از افراد دوره می دیدند.یک نکته را هم عرض کنم پاسدار خیلی فرق داشت چون هر پاسدار باید می رفت در یک منطقه و نظم و امنیت را در ان منطقه برقرار می کرد. و اطلاعات محرمانه اکثرا به پاسدارها سپرده می شد در عین حال بعد از اعزام به جزیره مجنون که یا همان عملیات خیبر، که تماما جزیره مجنون مرداب هست و با کمی تحقیقات می توانید متوجه شوید که چقدر شهیدها و جوانان در زیر ان ها دفن شدند ...دیگر هیچ خبری از عموی ما نشد و همانطور مفقودالاثر ماند...پدر فقط می گفت پلاک و پوتین را اوردند...و بنده هم تمامی این خاطرات و تحقیقاتی که از عمویم داشتم را در مطلی ادا کردم، چون با خود گفتم هر وقت زمان ان برسد، دقیق تر و کامل تر شود شروع به نوشتن کنم که امروز روزی بود که باید این کار انجام می شد. در اخر در همین شهرها انقدر مادرها و پدرها هستند که چشم به راه هستند چقدر خون و دل خوردند هر سری که ما می رویم تعریفی از عموی گرامی می شود مادربزرگ و پدرم ناراحت می شوند. ولی شهیدان زنده اند و نزد پرودگارشان روزی می خورند.

 شهیدان سرافرازان جهانند                          شهیدان شمع بزم عارفانند

نوشته نامشان در دفتر عشق                       که اینان زندگان جاودانند


این دوبیت شعری بود که بر روی سنگ قبر عموی بنده نوشته شده بود و چقدر با معنی و زیبا بود در دفتر یادداشت کردم و گفتم اینجا هم بنویسم.

#این پاها روزی فاتح خیبر بودند.
#شهیدان الگوی جذاب جوانان.
#ای شهیدان عشق مدیون شماست.

*عشق بود و جبهه بود و جنگ بود*

*عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود هر که تنها بر*

*سلاحش تکیه کرد مادری فرزند خود را هدیه کرد*

 *در
شبی که اشکمان چون رود شد یک نفر از بین ما*

*مفقود شد آنکه که سر دارد به سامان می رسد*

*آنکه که جان دارد به جانان می رسد دیده ام،*

*دستی به سوی ماه رفت بی سر و جان تا لقاءالله*

*رفت زندگیمان در مسیر تیر بود خاک جبهه ، خاک*

*دامنگیر بود آنکه خود را مرد میدان فرض کرد آمد از*

*این نقطه طی الارض کرد هر که گِرد شعله چون*

*پروانه است پیکر صدپاره اش بر شانه است تن به*

*خاک و بوی یاسش می رسد بوی باروت از لباسش*

*می رسد دشمن افکنهای بی نام و نشان پوکه ی*

*خونین شده تسبیحشان کار هرکس نیست این*

*دیوانگی پیله وا می ماند از پروانگی*


برای شادی روح شهیدان صلوات
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۵۱
مرتضی پاک نیت
چگونه دکترای مهندسی کامپیوتر بگیریم؟ یا نه اینکه اصلا هر ادمی می تواند دکتر شود؟ مثلا یک بنده خدایی را که دکتر صدایش می کنند ایا به همین راحتی هست؟! اکثرا دانشجویان ما در لیسانس یا فوق لیسانس می خوانند و دیگر ادامه نمی دهند، یا اینکه می روند پی زندگی خودشان ماشین و کار و خانه ولی ما می گوییم علم پایانی ندارد هر کسی هم دکتر نمی شود.
Image result for ‫علم‬‎
بنابراین هر چقدر هم ما را راهنمایی کنند پسرم دخترم عزیزجان درست را بخوان تا خود انسان عشق و علاقه دقت کنید نکته کلیدی اینجاست (عشق و علاقه) نداشته باشد به درسش بی فایده است وقتی به ان درک رسیدید که انسان عاقلی شدید و می توانید همه چیز را درست انتخاب کنید و علاقه زیادی داشتید و به راه راست رفتید این یعنی علم در وجود شما جوانه زده است، یعنی اینکه شما باید خیلی از علایق خود را حذف و برنامه ریزی دقیقی داشته باشید تا بتوانید موفق باشید. البته این را هم بگویم یکی سری ها هم هستند که دانشگاه می ایند و زمانی که سوال می کنی چرا به دانشگاه می ایی و با اینکه کار داری می گویند فقط برای مدرکش و یا افزایش حقوق و نمره پاسی! این دسته را اصلا نمی توان هیچ فکری در موردشان کرد و باید متاسف شد، یک سری از دوستان بنده بودند که اصلا هیچ درسی را که گوش نمی کردند که هیچ دیر هم می امدند و زود هم می رفتند بعید می دانم این گونه افراد دکتر شوند ابی از این مورد ادم ها گرم نمی شود البته درس خواندن هم سختیه خودش را دارد کو ان روزهای کارشناسی ما از ساعت 5 صبح بیدار می شدیم و راه دور و دراز را رانندگی می کردیم نه صبحانه ای نه نهاری فقط باید می نوشتیم و گوش می کردیم و تمرین کلاسی و کلی سختی ها و مشکلات دیگر، بله یه همین راحتی ها هم نیست  این نکته را هم بگویم که ما از همان ابتدای دیپلم یک معلم داشتیم در دبیرستان که به ما گفت "هر کدوم شما هر کاره ای می خواهید بشید پشت کتابتون بنویسید" و من نوشتم من می خواهم یک مهندس کامپیوتر شوم! و همان شد که شد و عینا هم اتفاق افتاد و تا به الان ما به اینجا رسیدیم البته با توکل به خدا این را در خاطر داشته باشید خداوند علم را به هر کسی نمی دهد! فراموش نکنید علم چیز گرانبهاییست یعنی یک گنج کامل نه پاک می شود نه از بین می رود و نه حتی قدیمی می شود و اینکه روز به روز گسترده تر می شود و به روز تر حالا حیف نیست که از ما بپرسند وقتت را در چه راهی صرف کرده ای ؟ و جوابی نداشته باشیم....همین اقای احمدی نژاد خودش انقدر سختی ها و مشکلات کشید تا دکتر شود برید تحقیق کنید انقدر ادم ها بودند که با مشقت و سختی دکتر شدند.....هنگامی که من این جملات را می نویسم اشک از چشمانم جاری می شود... که چرا این همه جوان های زرنگ در شکور به سمت اعتیاد و و و و خیلی کارهای دیگر می روند چرا راه خود و همچنین جوانی و زمان خود را هدر دادند؟ ولی بعضی ها مانند ما از همان موقع تصمیم گرفتفتند روی پای خود بایستند و تمامی هزینه ها و مشکلات را به جان بخرند ولی شکست ناپذیر باشند.  ان مع العسر یسرا ! یقینا و قطعا هر سختی با اسانی همراه است....بله زمانی که شما شب تا صبح می شینید چندین ماه کنکور می خوانید ....زمانی که صبح تا شب که مطالعه و درس و نویسندگی می کنید و شب های امتحان و همچنین این استرس های فراوان و دیر یا زود شدن ها همگی نتیجه دارد شک نکنید اگر درس خواندید و ضرر کردید تا حالا کدام ادمی رو که دکتر شده دیدید بیکار بماند یا بنالد یا بگوید من هیج جا کار پیدا نکردم کدام یک ؟! یک روز پای صحبت های یک شخصی نشستم که می گفت شخصی بیکار است و درس بی فایده و هیچ کاری از پیش نمی برد و فقط دهن پر کن هست و به درده هیچ جا نمی خورد! ما گفتیم دوست عزیز این طور نیست شما هر بذری را بکاری و به ان برسی یا یک درخت سیب را اگر هر روز به ان به موقع اب بدهی و به ان برسی مگر می شود به شما ثمر یا میوه ندهد نه می شود چطور شما یک بذر افتابگردان را می کارید بعد از مدتی شما گل ها و بوته سبز و زرد رنگ و تمامی تخمه هایش را مشاهده می کنید درس خواندن هم همینطور است تماما خداوند هم می گوید از تو حرکت از من برکت شما تلاش و کوشش بکنید سعی کنید باور کنید اگر عاشق علم باشید خداوند صدبرابر ان را می دهد. اگر به ما باشد که درس بخوانید این نصیحت نیست یک راهنمایی از برادر شما همین. اگر بدانی که چقدر یک چیز را یاد میگیری و به ان علاقه داری شیرین است و تو را به کجاها که نمی برد مثلا ما بعد از دیپلم وارد دانشگاه شدیم انقدر اشتیاق داشتیم گفتیم بذار کاردانی را بگیریم برویم لیسانس و همینطور امدیم تا فوق لیسانس و همینطور ادامه دار شد و دست نکشیدیم البته این را هم بگویم علمی را که شما را یک ذره به خدا نزدیک نکند بی فایده است باید انقدر علوم و احادیث قرانی را بخوانید تا بفهمید چقدر این نظام هستی روی قاعده و قانون هست حتما یک بار تفسیر بخوانید حتما یک بار قران را کامل بخوانید واقعا در همه کارها کمک می کند. سعی کنید وقت بگذارید برای درس خواندن یا درس یا کار ؟ ولی از یعضی ها که می پرسی هزاران دلیل برای خودشان دارند مشکل دارم یا نمی توانم و از این جور صحبت ها یکی از دوستان بود که ما همینطور نشسته بودیم در کتابخانه پرسیدم چرا درس خواندی ؟ گفت می خواهم مدیر شوم...پرسیدم خوب اگر مدیر شدی بعدش چی ؟چه کاره می خواهی بشوی گفت خوب شورا بشوم و بعد هم می خواهم چندین خانه و اپارتمان در تهران داشته باشم گفتم خوب بعد از این ها چکاره می خواهی بشوی دیگر هیچ پاسخی به ذهنش نیامد گفت دیگر هیچ پیری و مرگ ولی جواب من این است همه کارهایمان "برای امام زمان"باشد  کسی که دیدگاه امام زمانی دارد به هیچ وجه شکست نمی خورد و در همه امورش موفق می شود.  پس طوری باشد که مردم را به مطالعه دعوت کنیم هر چقدر علم مردم بالا باشد جامعه پیشرفت می کند مثلا شما اگر دکتر باشید و با یک دکتر خانم ازدواج کنید یا نه  فوق لیسانس مطمئن باشید شخصیت نوع زندگی و همچنین اداب و منطق و همچنین زندگی موفق تری را دارید همچنین بچه شما هم به همین صورت در نسل های بعد حالا اگر در یک نسل ناراحتی و کلی دعوا و مشکلات وجود داشته باشد تمام به چندین نسل انتقال پیدا می کند پس علم نه تنها شان وشوکت و عزت شما را در جامعه بالا می برد در زندگی و در کنار دوستان اشنایان و اقوام و فامیل هم شما از درجه و مرتبه بالاتری برخوردار هستید. توصیه من به همه دانشجویان این است که دقیق و کامل هر مبحثی را در دانشگاه یاد بگیرید و همیشه یادداشت کنید "با نوشتن علم را اسیر خود کنید" همیشه یک قلم و کاغذ و حتی ظبط کنید تمامی صحبت های کلاسی استاد را ! بازیگوشی را کنار بگذارید در دانشگاه و هیچ وقت دیر به کلاس نروید استاد واقعا ناراحت می شود ولی به روی خودش نمی اورد یا مثلا هیچ وقت با گوشی صحبت نکنید یا گوشی خود را روی سایلنت بگذارید ما یک استادی داشتیم "همه گوشی ها را اول کلاس در سبد جمع می کرد" ولی من ان کلاس را گوشی نمی بردم باور کنین چون درس ساختمان داده درس شیرینی بود به همین دلیل گوشی را نمی بردیم و همین باعث شد که روز به روز موفق تر شویم باز هم دست از علم بر ندارید "بله یک سری ها خیلی پولدار هستند و برای خوش گذرانی به دانشگاه می ایند" ولی شیرینی اینجاست که شما کشاورزی را ببینید که از شب تا صبح پای زمین خود می ایستد و اینقدر به ان می رسد و در نتیجه وقتی روی بیل خود تکیه داده و محصول خود را برداشت می کند چقدر خوشحال می شود انصافا که چه کیفی می دهد ولی همه چیز مثل یک غول چراغه جادو باشد حاضر و اماده بی فایده است مانند یک دانشجو که خواهرش فیزیک را خوانده بود و همه ان کتاب ها و جزوات را به خواهرش داده بود و او هم جلو جلو خواننده بود و می امد یک نمره میگرفت و می رفت اگر اینگونه به نتیجه می رسید و علم اگر این باشد که هیچ اگر واقعا سختی این مدلی باشد که هیچ پس یادگیری کجا رفت فردا شما بخواهید استاد شوید چقدر بد است که بار علمی یک استاد پایین باشد و از روی کتاب ان چیز را بخواند و بیاید به دانشجویان بگوید به نظر من که هیچ لذتی ندارد ...
چقدر قشنگ چقدر زیبا"علم نعمتی است که بی جان کندن ندهند و بی رنج نیاید. و هر چیز که عزیزتر باشد در او رنج بیشتر باید بردن"

یعنی رنج و سختی در تک تک درس هایی که می خوانیم چرا نرویم انقلاب کتاب بخریم !چرا پول برای چیزهای بی ارزش داریم ولی پول برای خرید چندین کتاب نداریم یا سی دی های اموزشی خود من همیشه یک کتاب درسی یا مرتبط کامپیوتری هر چند روز یک بار از انقلاب تهران خرید می کنم یا به کتابخانه می روم و کلی کتاب از انجا به امانت می گیرم بدانید چه لذتی دارد.... دکتر حسابی حتی در دورانی که روی تخت بیمارستان هم بود کتاب می خواند. چرا؟ چون برنامه ریزی کرده بود شما هم برنامه ریزی کنید چرا کار نیست همین نگارش جزوه های درسی درست است زمان زیادی می خواهد ولی می شود برای فروش گذاشت یا تدریس و اموزش ویدیوهای اموزشی و اپلود کردن ان به صورت فصلی در اپارات! این همه کار پژوهشی و علمی ! هر چند هفته یک بار مقاله نویسی و ثبت در کنفرانس های معتبر و نوین و بین الملی که هر کدام امتیاز خودش را دارد....بله باید رنج کشید...حالا علم و عبادت در کنار هم چقدر گسترده و زیبا می شود از یک سو علم از یک سو عبادت خالصانه و خواندن کتاب های فلسفه و منطق و علوم قرانی که یک دانشجو یا استاد باید یاد بگیرید یا مطالعه کند.
"جمله ای زیبا "کتاب غذای روح بشر است""
همانطور که جسم ما به غذا احتیاج دارد روح ما هم به غذا احتیاج دارد که یکی از ان ها کتاب است یا عبادت و انجام واجبات و مستحبات به این فکر نباشیم که دکترا گرفتیم همه چیز تمام است و دیگر هیچ  ...

 قرآن کریم تا آن‏جا به تحصیل علم و دانش اهمیت قایل شده که مسلمانان را ملزم مى‏ سازد که همه در میدان جنگ شرکت نکنند، بلکه گروهى بمانند و معارف اسلامى را بیاموزند.
 «و ما کان المؤمنون لینفروا کافّة فلولانفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون» توبه، 122

به به چقدر زیبا و قشنگ...که ادم دوست دارد مدام این ها را با خط خوش بنویسد و چاپ کند....و مدام تلاوت کند...


*تقرّب به خداوند متناسب با درجات علم :
 «یرفع اللَّه الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات» مجادله 11
 خداوند متعال کسانى را که از علم بهره دارند درجات عظیمى مى ‏بخشد اگر براى مؤمن درجه است، براى مؤمن عالم درجات خواهد بود. منظور از بالابردن درجات قطعاً بالا بردن مکانى نیست بلکه بالا بردن از نظرمقام قرب پروردگار است.
 
*نام راسخان در علم کنار نام خدا :
 «و ما یعلم تأویله الاّ اللَّه و الراسخون فى العلم یقولون امنّا به» آل عمران، 7
 حقایق قرآن را جز خداوند و راسخان در علم نم ى‏دانند.

موفق باشید.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۵۳
مرتضی پاک نیت

با سلام و عرض احترام خدمت تمامی دانشجویان عزیز و گرامی:

تمامی نمونه سوالات مربوط به معماری کامپیوتر پیشرفته کارشناسی ارشد "مهندسی کامپیوتر" گرایش مهندسی نرم افزار جمع اوری گردیده است.

 

سپاسگذارم.

موفق باشید.

 

Image result for ‫معماری کامپیوتر پیشرفته‬‎
 
Image result for ‫دانلود‬‎
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۲۶
مرتضی پاک نیت