اخلاق محمدی (صلی الله علیه و آله)
"خداوند پیامبر خود را به مکارم اخلاق مبعوث فرمود، اینک شما خویشتن را بیازمایید، اگر اخلاق نیکوی ان حضرت را در خود یافتید، شکر الهی را به جا اورید."
فلسفه اخلاق انقدر بزرگ است که هر چقدر از ان صحبت کنیم باز هم کم گفته ایم، اخلاق به دو قسم است یا خوب است یا بد! که در محیط کار، دانشگاه، هر جا که فکرش را بکنید با ان مواجه می شوید. اخلاق یکی از اصلی ترین رکن ها در زندگی فردی هر یک از ما می باشد. بد بودن ان خیلی چیزها را نابود می کند همینطور خوب بودن ان خیلی چیزها را می توان بدست اورد. پس ناب ترین اخلاق چیست؟ الحق و انصافا اخلاق محمدی (ص).

چقدر قشنگ چقدر زیبا ...وقتی ادم هر بار این شعر را تکرار می کند از خود بی خود می شود!
اخلاق محمدی نور است.
اخلاق محمدی نعمت است.
اخلاق محمدی با برکت است.
اخلاق محمدی ارامش بخش است.
اخلاق محمدی بهترین دارو است.
اخلاق محمدی درمان روح است.
اخلاق محمدی انسان را به معراج می برد.
اخلاق محمدی انسان را بهشتی می کند.
اخلاق محمدی انسان را الهی می کند.
اخلاق محمدی انسان را معطر می کند.
اخلاق محمدی اعمال انسان را با ارزش می کند.
اخلاق محمدی فضای خانه را نورانی می کند.
اخلاق محمدی سرزمین دل ما را گل افشان می کند.
اخلاق محمدی سبب اجرای عدالت می شود.
اخلاق محمدی انسا نها را به هم نزدیک می کند.
اخلاق محمدی سبب اجرای عدالت می شود.
اخلاق محمدی فقرا را شاد می کند.
اخلاق محمدی شادی بخش دل یتیمان است.
اخلاق محمدی اخلاق قرانی است.
اخلاق محمدی انسان را می سازد.
اخلاق محمدی مجوز عور از سراط است.
اخلاق محمدی نشانه مسلمان بودن است.
اخلاق محمدی را چگونه بدست اوریم؟
اخلاق محمدی را چگونه حفظ کنیم؟
اخلاق محمدی را از اخلاق غیر محمدی چگونه تشخیص دهیم؟
اخلاق به اندازه ای ارزش دارد که خداوند پیامبر خویش را برای تکمیل و تتمیم ان مبعوث می کند.
اخلاق به اندازه ای فایده دارد که پیامبر اعظم "ص" برای احیای ان رنج ها و زجرهای زیادی کشیدند.
بله اگر اخلاق واقعا در جامعه ای نباشد، ان جامعه مرده و بی روح است. اخلاق اگر در انسانی نباشد، ان انسان دیگر لیاقت اینکه خلیفه الله فی الارض باشد، ندارد.
اخلاق خوب، دنیا، برزخ و قیامت انسان را اباد می کند.
بدانید این اخلاق چه ارزش هایی دارد، بدانید چه کلیدهایی دارد چه بهایی دارد یا باعث رشد چه چیزهایی که نمی شود.
سعی کنیم اخلاقمان در همه جا خوب باشد و عالی در هر زمان و مکانی ان روزها را خاطرم می اید که زودتر از موعد به دانشگاه می رفتم و با مستخدم دانشگاه یک سلام و علیک بسیار گرم و صمیمی داشتم انقدر که او وقت نمی کرد کل لامپ های دانشگاه را روشن کند ما روشن می کردیم والله چیزی از ما کم نشده و حتی به گفته بعضی ها می گفتند تو بسیار خود شیرین هستی و هزاران فکر و طرز تفکر اشتباه گفتم اشکالی ندارد و سکوت می کردم ...و مستخدم هم کسی نبود که نمره به ما بدهد یا ما کارمان گیر او باشد خداوند انسان های ریا کار و نقش بازی کن را دوست ندارد، پس سعی کنیم با اهالی محله مان کوچه و خیابانمان و حتی همسایگانمان با اخلاق خوش برخورد کنیم، حتی سوپر مارکت سر محله مان اصلا زمانی که شما می روید به مغازه چیزی خرید کنید انگار در ذهن او شما یک طرف هستید و کسانی که می ایند و خرید می کنند یک طرف یک تافته جدا بافته به قول خودمان! بله اخلاق خوب و نیکو همیشه به جا می ماند در همین دانشگاهمان که من کارم به صورت اداری انقدر گیر بود و یکی از کارمندهای انجا که اسمش را نام نمیبرم کلی ما را معطل کرد و ما اصلا دمی نزدیم و با روی خوش گفتیم اشکالی ندارد انسان باید صبور باشد تا این مدت که ان کارمند غذایش را هم میل کرد و زمانی که از مدیریت ما را زیر چشمی نگاه کرد نیمه کاره ناهارش را ترک کرد و به سمت ما امد باز هم ما با روی خوش..گفت بیا کار شما را انجام دهم خودش هم متعجب شد بعد خودش شرمنده شد پوزش خواست گفتم دلیل پوزش چیست اشکالی ندارد شما هم مشکلات دارید دانشجوها زیاد هستند امری طبیعی است و اما قشنگی این داستان اینجا است، با توکل به خدا ما هر سری زنگ می زنیم حتی صدای ما را هم می شناسد و هر زمان که می رویم کارمان را راه می اندازد. این ها فقط نمونه هایی بود که با ان ها برخورد کرده بودم و گفتم اینجا بنویسم که ببیند خلق و خوی تند و بد بی فایده است و همه را اسیب می زند و دور می کند! انسان هر چقدر هم ثروتمند باشد ولی اخلاق خوبی نداشته باشد بی فایده است. چه بسا انسان هایی را در دوره دبیرستان و دانشگاه می دیدم که انقدر تند خو و بد اخلاق بودند و زود از کوره در می رفتند و اصلا شاید باورتان نشود یک روی دیگر ان ها را به چشم می دیدم ولی هر بار که این اتفاق می افتاد ما سکوت می کردیم یا مثلا به فروشگاه هایی که در تهران می روید انقدر طرف مقابل با غرور و حالت منت گذاری با شما برای خرید یک لب تاپ صحبت می کند که واقعا جای تاسف دارد و انگار نه انگار ولی ما هم جوابش را با خوش اخلاقی دادیم و کمی نرم شد و خودش فهمید که چقدر رفتار نامناسبی داشته و مطمئن باشید هر گاه که افرادی رفتار نامناسبی دارند باور کنید لازم به گفتن نیست خودشان در طول ان روز مدام به ان فکر می کنند و با خود هی کلنجار می روند که چرا این گونه شد، ما یک استادی داشتیم دو دوره کارشناسی یک لحظه این دو همکلاسی ما که شلوغ کردند استاد ان ها را به بیرون انداخت ولی این دو همکلاسی ما انقدر بی شرمانه به استاد ناسزا و جر و بحث کردند چه حرفایی که نگفتند این دو دانشجو و واقعا خاطره بدی است و من هنوز هم که هنوز هست در خاطرم مانده ولی استاد در اخر ترم درسی که ان ها داشتند نه تنها کمک کرد بلکه نکته اش اینجا بود که جواب تندی را با نرمی داد و همان همکلاسی ما در محوطه می گفت عجب استادی است ما را کمک کرد و خودش هم شرمنده شد از این کاری که کرده بود. بله گاهی اوقات انسان خودش قدرت تعقل و تفکر دارد و متوجه می شود کارش اشتباه است. چندین بار هم در مطالب هایی که نویسندگی کردم نوشتم انسان ممکن الخطا است نه جایز الخطا .....حالا حسابش را بکنید دیگر.
اصلا می دانید باید این جملات را با طلا نوشت و بر در و دیوار اتاق نصب کرد.
*اخلاق یعنی بهشت
*اخلاق یعنی نور و برکت
*اخلاق یعنی کلید بهشت
*اخلاق صفتی است باطنی نه ظاهری
پس اخلاق صفتی نیست که بخواهیم هر لحظه ان را بدست بیاوریم بلکه باید از دوران کودکی ان را تمرین کنیم.
+اخلاق نیک را در خود احیا بکنیم.
+اخلاق نیک به انسان بها می دهد.
+اخلاق نیک جامعه را سالم نگه می دارد.
+اخلاق نیک برکت و روزی خانه را زیاد می کند.
+اخلاق نیک در محیط کار باعث رشد کار می شود.
اگر اخلاق نیک به خوبی در وجود ما رسوخ کند دیگر جایی برای رذایل باقی نمی ماند. برای اینکه در هر امری موفق باشیم باید تمرین کنیم اخلاق خوب هم باید تمرین کرد ان قدر که در شرایط بد هم لبخند داشته باشیم و صبور ....
و وای به ان روزی که اخلاق نیک در وجود ما نباشد یا سعی خود را نکنیم، ان وقت رذایل جایگزین می شوند و باعث نابودی انسان می گردد.
پس رذایل اخلاقی را بشناسیم و انجا که حسادت امد، انجا که کینه امد، انجا که بخل و تکبر و سوءظن و سخن چینی غیبت و دروغ راه خود را باز کرد، دیگر جای برای فضایل اخلاقی باقی نمی ماند.
و اما باب اول:
حسن خلق عظیم(چهره بشاش و لهجه خوش علامت حسن خلق است که موجب تالیف قلوب و دوستی دیگران می گردد.)
مزاح و شوخی پیامبر(ص) اینگونه امده است که ان حظرت مزاح می فرمود و شوخی می کرد، اما سخت و کلام باطل بر زبان نمی راند، و نقل کرده اند که "روزی پیامبر خدا دست کسی را گرفت و به او فرمود (چه کسی این بنده را می خرد؟! و منظور حضرتش ص از بنده، بنده خدا بود.)"
من ادب کرده خداوندم من ادب کرده خدا هستم و علی (ع) ادب شده من است.
خنده در برابر تندی "انس بن مالک" نق ل کرده است که"من 9 سال خادم ان حضرت بودم، یک بار به من نگفت که چرا چنین کردی، و هرگز کاری را بر من عیب نکرد. من هیچگاه بویی خوش تر از بوی ان حضرت نشنیدم، هر گاه با کسی می نشست زانویش از زانوی او پیشی نمی گرفت." حالا ما چه کار می کنیم بعضی هایمان از پدرمان در کوچه و خیابان جلوتر راه می رویم یا کلا پایمان را دراز می کنیم به همین راحتی یا بی شرمانه می خوابیم و انگار نه انگار ...
توصیه به خلقی خوش همانا شما نمی توانید مردم را به وسیله مال و ثروت خود، گرد خویش جمع کنید بنابراین مردم را با اخلاق خوش گرد خود جمع نمایید.
کمال و جمال مرد شیخ طوسی (از جابر بن عبدالله انصاری) روایت کرده است که"عباس، مرد بلند قامت و خوشرویی بود. روزی به خدمت پیامبر خدا (ص) امد، هنگامی که نگاه ان حضرت به او افتاد، تبسم کرد و فرمود (ای عمو! تو صاحب جمال هستی.) عباس عرض کرد -ای پیامبر خدا جمال چه چیز است؟" پیامبر خدا (ص) فرمودند "به راستی گفتار در حق" به به چه جمله زیبایی ...و اما عباس پرسید "کمال چه چیز است ؟ پیامبر خدا فرمودند "به پرهیزگاری از محرمات و نیکی خلق"
نهی از گناه با خلق خوش پیامبر خدا هنگامی که یکی از یارانش را در گناه یا اشتباه یا خطایی می دید، با اخلاق خوش و پسندیده ان ها را باز می داشت.
خوات بن جبیر می گوید در یکی از سفرها در خدمت پیامبر خدا (ص) بودم. هنگام توقف قاله از خیمه ام بیرون امدم. چشمم به یک عده زن افتاد که در کنار هم افتاده بودند و صحبت می کردند. من نیز به کناری رفته و به صحبت های ان ها گوش می دادم که پیامبر خدا (ص) از نزدیکی ما عبور کرد. با دیدن پیامبر خدا (ص) ناراحت شدم و گفتم، (ای پیامبر خدا شترم سرکش شده، می خواهم افسار و ریسمانی تهیه کنم.)
حضرت در پاسخ من چیزی نفرمود. عبای خود را به من داد و خود به گوشه ای رفت. پس از اندک زمانی بازگشت و فرمود "ای اباعبدالله! شترت چه شد؟ " از ان منزل حرکت کرده و تا به مدینه رسیدیم ، پیامبر خدا (ص) هر گاه مرا می دید، سلام می کرد و بعد از سلام می فرمود "ای اباعبدالله! شتر سرکش چه شد؟ "
در مدینه مدتی به مسجد نمی رفتم تا به چنین صحنه ای رو به رو نشوم. مدتی گذشت تا یک روز به غیر وقت نماز به مسجد رفتم. مشغول نماز خواندن بودم که پیامبر خدا (ص) از یکی از حجره ها بیرون امد و مشغول نماز گردید. با خود گفتم نماز را طول می دهم تا پیامبر خدا (ص) به دنبال کار خود برود.
در این هنگام پیامبر خدا (ص) فرمودند: هر چه می خواهی نمازت را طولانی کن، زیرا من نمی روم تا نمازت را تمام کنی.
با خود اندیشیدم که چاره ای نیست جز انکه از پیامبر خدا (ص) معذرت خواهی کنم و دل او را از این معنی خالی گردانم، سلام نماز را دادم پیامبر خدا (ص) فرمودند سلام ابا عبدالله سرکشی شتر چه شد؟
عرض کردم سوگند به خداوندی که به حق تو را به پیامبری برانگیخته، از ان زمان که اسلام را به دین انتخاب کردم، شترم سرکشی نکرده است.
و پیامبر خدا(ص) 3 بار فرمودند"خداوند تو را رحمت کند."
بعد از این گفتگو بود که پیامبر خدا (ص) دیگر یادی از شتر سرکش نکرد.
جواب ندادن بدی با بدی هیچ وقت جواب بدی را با بدی ندهیم کار درست و خوبی نیست، این اخلاق محمدی نیست.
و اما مهمترین باب اهمیت صله رحم
اهمیت رعایت صله رحم
کسی که حق خویشاوندان و ارحام پدر و مادری خود را رعایت کند، خداوند هزار درجه به او عطا می فرماید، که بین هر دو درجه صد سال راه است که اسب تند رویی بدود .یک درجه از نقره، یک درجه از طلا، یک درجه از لؤلؤ و دیگر از زبرجد. یکی از مشک یکی از عنبر یکی از کافور.
ثمرات صله رحم
صله رحم بر طول عمر می افزاید و صدقه پنهانی، اتش خشم خداوند را فرو می نشاند، و به راستی که قطع رحم و سوگند دروغ، مردم را از سرزمین های سرسبز و خرمشان اواره ساخته و انجا را به صورت کویر خشکی در می اورد و خویشاوندی را مشکل می سازد، و ان مایه بریده شدن نسل و دودمان می گردد.
و اما در پایان تمامی باب های اخلاق محمدی (ص) اورده شده است.
1-باب اول :اخلاق فردی
2-باب دوم: بخشش و گذشت پیامبر خدا
3-باب سوم: زهد پیامبر خدا
4-باب چهارم: تواضع پیامبر خدا
5-باب پنجم: اهمیت صله رحم
6-باب ششم: عدالت ورزی پیامبر خدا
7- باب هفتم: راستگویی
8-باب هشتم: امانت داری و وفای به عهد
9-باب نهم: محبت و دلسوزی پیامبر نسبت به کودکان
10-باب دهم: توکل پیامبر خدا
11-باب یازدهم: دلسوزی پیامبر نسبت به حیوانات
12-باب دوازدهم: اخلاق در خانواده
13-باب سیزدهم:اخلاق اجتماعی
14-باب چهاردهم: اخلاق سیاسی